گزارش اختتامیه انجمن کتاب را در شهرآرا محله، خانم فرزام نیا، از مربیان انجمن کتاب نوشته اند که در صفحه ۴ و ۵ شهرآرا محله منطقه ۴ در ۵ مهر ۹۴ چاپ شده است. این شماره از شهر آرا محله را در اینجا می توانید مطالعه کنید.
آشنایی با ۱۵۰ نفر توسط این «کتاب»
ساعت هفت و نیم صبح با جمع ۳۱ نفره گروهمان به عنوان یک انجمن کتاب راهافتادیم تا در اختتامیه انجمن کتاب راز درخت کاج شرکت کنیم. من هم به عنوان یک سرگروه در این طرح شرکت کردم. این کتاب آنقدر جذاب و قوی بود که در همان اوایل توانستم ۴۳ گروه ۴ نفره برای مطالعه کتاب تشکیل بدهم که برای خودم فوقالعاده بود. اینکه با دستکم ۱۵۰ کتابخوان آشنا بشوی یا آنها را جذب کتاب کنی عالی بود وهمه اینها داشت به خاطر کتاب راز درخت کاج رخ میداد. کتابی که با تلاش خان معصومه رامهرمزی به ثمر نشسته بود و دختران توانسته بودند به خوبی با زینبی درسن و سال خودشان ارتباط بگیرند.
دخترها عاشق «زینب»
اختتامیه قرار بود که در باغ شاهنامه برگزار شود. حدود ۹ بود که رسیدیم داخل محوطه. قرار بر این شد که افراد را به گروههای دبستانی، دبیرستان و دانشجو و خانهدار تقسیم کنند و برای گروههایی ۲۰ تایی تعدادی از مربیان و مسئولان تشکلها طرح بحث کنند. خانم فاضل یکی از افراد تیم فکری کتابخانه امیرحسین فردی در جلسهای که با مربیان داشت مقداری از فضای کار را از ابتدا تا رسیدن به اختتامیه توضیح داد. قرار شد که هر کدام از افراد جلسه، مربی جمعی از حاضران باشد، انجمن کتاب را برای آنها تشریح کند و نظرات و پیشنهادهای آنان را برای ادامه کار بپرسد.
گروهی که من رفتم متشکل از دختران راهنمایی و دبیرستان بودند. راستش حرف زدن برای دخترانی با این سن و سال کمی سخت است. بچهها از احساسشان نسبت به زینب میگفتند، از حجابش، نماز شبخواندنش، برنامهریزیاش و فعالیتهایش. بیشتر از هر چیزی سن زینب برایشان پررنگ بود که دختری هم سن خودشان این کارها را کرده.
دختری از آن جمع میگفت همه دخترهای الان دوست دارند که اسمهای امروزی داشته باشند اما میترا اسمش را زینب کرد و به همه گفته بود که باید به این اسم صدایش کنند. یکی از دخترها میگفت نرمافزارهای زیادی هست که انواع داستانها را میشود در تلفن همراه داشت و خواند. چرا شما این داستانها را برای ما در یک نرمافزار نمیگذارید. این طرح جوری است که ما باید کتاب را برگردانیم اما وقتی در گوشیمان باشد هر چند وقت یک بار میتوانیم آن را دوباره بخوانیم.یکی از دخترها نوشته بود از بس کتاب را بین دوستانم تبلیغ میکردم به من میگفتند زینب کمایی یا حتی خواهر اما من خوشحال بودم.
به بچه ها گفتم همین که شما نسبت به خواندن این کتاب توسط دوستانتان و اعضای خانوادهتان تلاش می کنید و سعی می کنید خودتان را شبیه زینب کمایی بکنید؛ این یک موفقیت بسیار بزرگ در زندگی شماست. وقتی شما این کتاب را به کسی می دهید و او از کتاب خوشش می آید این یعنی یک هم فکر و یک دوست خوب برای خودتان پیدا کردهاید و ماجرای شما مثل یک سفر مشترک شده است. سفری به زمانه زینب کمایی و دیداری با او. از کتاب برای همدیگر بگویید و لذت ببرید.
کارفرهنگی یک دختر دبستانی، بیست نفر را کتابخوان کرد!
صحبتهای جلسه با دختران تمام که شد، نوبت نماز و نهار شد. تا برنامه بعدازظهر فرصتی برایم پیش آمد که با حاضران در اردو صحبتی کنم. اول از همه سراغ جمع پرانرژی و شاد دختران دبستانی رفتم. زینب کلاس پنجم بود. مادرش کتاب را از پایگاه بسیج مسجدشان گرفته بود و خوانده بود. او هم که تعریف کتاب را از مادرش شنیده بود، کتاب را می خواند.
زینب خیلی تند تند از کتاب راز درخت کاج و ویژگیهای زینب کمایی برایم میگفت. از حجابش، برنامهریزیاش، نمازخواندنش، اینکه اسمش را عوض کرده، در اتاق سرد نمازش را میخوانده و اینکه امام جماعت محلهشان به زینب قسم خورده.
یکی دیگر از بچه ها میگوید من از شجاعت زینب خیلی خوشم می آید. این که در آن زمان به دیدار جانبازان می رفت. اما محبوبه که امسال میرود کلاس ششم، می گوید: خواهر برادرهای زینب مثل ما وقتی عید میشد اصرار میکردند که برای لباس بگیرید و… ولی زینب به مادرش گفته من از شما هیچ چیزی نمیخواهم فقط شما بگذارید من جمعه اول سال را بروم نمازجمعه. برای من این خیلی جالب بود.
به بچهها میگویم فکر می کنید بتوانید مثل زینب بشوید؟ یکی گفت اگر خدا کمکمان کند می توانیم. دیگری گفت مادرم می گوید مقام شهادت، مقام آسانی نیست. محبوبه گفت: زینب میدانسته شهید میشود. می گفت که من خانهام را در بهشت ساختهام و باید بروم.
زینب، که بالاتر معرفیاش کردم و یک دختربچه دبستانی است میگفت من کتاب را به بیست نفر دادهام. راستش خیلی جا خوردم. دادن کتاب به بیست نفر کار هر کسی نیست. محبوبه هم سرگروه خیلی فعالی بود و به افراد مختلفی کتاب را داده بود. محبوبه می گفت من وقتی این کتاب را به بقیه میدادم، احساس میکردم دارم ثواب میکنم.
خانم خانهداری هم در جمع ما بود که به نظر مادر یکی از بچههای شرکت کننده در برنامه است. می گفت: دخترم بعد از خواندن این کتاب، خیلی به نمازش اهمیت میدهد. این کتاب خیلی رویش اثرات خوبی گذاشته است.
با چند تا از بچههای دبیرستانی هم کلام میشوم. عادله برایم از احساسش در روزهای اول مطالعه کتاب می گوید: روز اولی که آمدم تا کتاب را بگیرم، احساس خاصی نسبت به کتاب نداشتم؛ چون کتابهای زیادی درباره شهدا خوانده بودم و فکر میکردم این کتاب برایم تکراری است. اما وقتی فصل اول را شروع کردم و بعد کنجکاو شدم ادامه کتاب را بخوانم، دیدم این کتاب با آن چیزی که فکر میکردم خیلی تفاوت داشت. کتاب را یکی دو روزه تمام کردم و به بقیه دوستانم هم معرفی کردم. بعضی از آنها مثل من در ابتدا تمایلی به گرفتن و خواندن کتاب نداشتند اما وقتی من از حس مشابه خودم به آنها گفتم کتاب را گرفند و با لذت خواندند.
مخاطبهای بینالمللی کتاب
بخش اصلی برنامه اختتامیه با حضور مینا کمایی خواهر شهیده زینب کمایی و خانم و آقای کیم، تازه مسلمانان کرهای آغاز شد. جالب اینکه دستاندرکاران کتابخانه استاد فردی، کتاب راز درخت کاج را به خانواده کیم رسانده بودند و آنها هم این کتاب را خوانده بودند. به نظرم این کتاب باید به خوبی ترجمه بشود چرا که در سطح جهانی مخاطب خواهد داشت.
خانم کیم تحصیلاتش را در ایتالیا گذراندهاست. او نسبت به حجاب بانوان مسلمان کنجکاو می شود و در این زمینه تحقیقاتی انجام می دهد. خودش می گوید: در برگشت به کره، یک قرآن از مسجد مسلمانان به امانت میگیرم و بعد از مطالعه قرآن و انجام تحقیقات نهایی به اسلام و بعد اهل بیت علاقهمند میشوم.»
اما آقای کیم از روح قوی و محکم زینب گفت و این که او در زمان خودش یک برگزیده بود. کیم ادامه داد:«دشمن خوب میدانسته که چه کسی را باید ترور کرد. غرب به منافقین که یک سازمان تروریستی است، پناه داده و همزمان با آن شعار مبارزه با تروریسم میدهد. این یک دروغ آشکار است، البته برای آنها این دروغگویی خیلی عادی است.»
از آقای کیم پرسیده شد میتوانید این کتاب و زینب کمایی را به فرد دیگری در کشورتان هم معرفی کنید؟ او هم جواب داد: وقتی خوب به فارسی مسلط شدم کتاب راز درخت کاج را ترجمه خواهم کرد و در اختیار هموطنانم قرار میدهم.
انجمن کتاب و معرفی «زینب»
مهمان بعدی اختتامیه خانم مینا کمایی بود. او از کتابخانه امیرحسین فردی به خاطر اینکه خیلی جدی پیگیر معرفی زینب به مخاطبین است. تشکر کرد و گفت: ویژگی مهم زینب، هدفمند زندگیکردن اوست. زینب برای هر کاری برنامهریزی میکرد و مهمتر از آن به برنامههایش عمل میکرد.
خواهر شهیده زینب کمایی گفت: زینب بدون اینکه ما بفهمیم محتوای کلاسهای اخلاقی که من و خواهرم در آن شرکت میکردیم دیده بود و آن را انجام میداد.
این پرستار سالهای دفاع مقدس در خطوط مقدم ادامه داد: وقتی به من گفتند یکی از خواهرانت شهید شده، قبل از آنکه نامش را به من بگویند گفتم زینب است! زینب آنقدر خودسازی کرده بود که بی هیچ شکی مطمئن بودم اوست که شهید شده.
تقدیر از سرگروههای برگزیده طرح انجمن کتاب، بخش پایانی این اردوی پربرکت ۷۰۰ نفری بود.
در راه بگشت یکی از دخترهای دبستانی آمد کنارم نشست و گفت: خانم! من این کتاب را به پسرخالهام هم دادم. خالهام چند روز بعد گفت این چه کتابی بود که به علی دادی! مدام سراغ کتاب میرود و بعضی قسمتهایش را میخواند.